1 فروردين 1392برچسب:, :: 1:27 :: نويسنده : علي شجاعي
حجاب و پوشش در قاموس شهدا
تهران - وقتی برگ برگ صفحات تاریخ دفاع مقدس را مرور می کنی و به وصیت نامه های شهدای این دوران می نگری، متوجه می شوی که مقوله حجاب از منظر آنها به اندازه ای اهمیت داشته که حفظ آن را نشانگر زیبایی روح و اندیشه و تضمین کننده سلامت جامعه دانسته اند. شهدا در وصیت نامه های خود توجه ویژه ای به والدین و خانواده خود داشته اند و پس از طلب حلالیت، خانواده را به رعایت حجاب و انجام وظایف دینی و حفظ آنها سفارش می کرده اند. در تحقیقی که بر روی این وصایا صورت گرفته، بیش از 46 درصد توصیه ها خانوادگی و از موارد فوق بوده است. بیشتر شهدا از حجاب به عنوان لباس رزم یاد کرده اند و حفظ آن از سوی زنان و دختران جامعه را مایه افتخار و عامل خشم دشمن و خوشحالی دوستان دانسته اند. مرور خاطرات و زندگینامه این ملکوتیان عرش نشین اهمیت پوشش و حجاب را در نظرگاه آنها برای ما بیشتر می نمایاند. چند خاطره زیر نمونه ای از آن است:
** شهید ˈحسن آقاسی زادهˈ به روایت پدر وقتی در کانادا درس می خواند، برای معاینه نزد دکتر رفت، دکتر گفت، باید داخل اتاق مخصوص رفته و لباس هایش را درآورد. حسن وقتی وارد اتاق شد، تازه فهمید مسئولیت معاینه را خانم پرستاری برعهده دارد، سریع از اتاق بیرون آمد، دکتر تعجب کرده بود. حسن برایش توضیح داد که ما از نظر مذهب خود برای ارتباط با نامحرم، محدودیت هایی داریم؛ تا زمانی که ضرورتی پیش نیاید، معاینه توسط نامحرم جایز نمی باشد. آخرش هم گفت: در صورتی که اینگونه بخواهید معاینه کنید، همان بهتر که معالجه نشوم.
* شهید ˈمحمدعلی رجاییˈ به روایت همسر وقتی به مجلس یا مراسمی وارد می شد که زن های بی ججاب در آن حضور داشتند یعنی غافلگیر می شد، ابتدا چیزی نمی گفت؛ گوشه ای می نشست، سرش را پایین می انداخت ؛ چند لحظه که می گذشت بلند می شد به بهانه چیزی خداحافظی می کرد، دیگر لازم نبود حرفی بزند، همه متوجه می شدند که محمدعلی آدمی نیست که به هر محفلی پا گذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند.
** شهید ˈابراهیم عباسیˈ به روایت یکی از دوستان کنار خیابان مشغول صحبت با ابراهیم بودم که ناگهان متوجه شدم صورتش سرخ شد، رد نگاهش را گرفتم، زنی بدحجاب کنار کیوسک تلفن ایستاده بود. ابراهیم با ناراحتی رویش را برگرداند و با همان ناراحتی گفت: غیرت شوهر، پدر و همسرش کجا رفته است؟ سپس به آسمان رو کرد و با حالی پریشان گفت: خدایا تو خودت شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنه های خلافی را در این مملکت ببینیم، مبادا به خاطر این ها بر ما غضب و بلاهای خودت را برسر ما نازل کنی؟
** شهید ˈسیدمحمد ناصر علویˈ به روایت خواهر راه برایش مشخص بود، با منطقی که داشت ساده و صمیمی نوشت: خواهرم راضیه جان، حجابت را بسیار محکم حفظ کن، به بعضی ها نگاه نکن که به پیروی از شیطان، وجودشان را مانند افساری برای او درست می کنند تا شیطان بتواند کارش را انجام دهد و این افسارها را به گردن بعضی ها بیندازد. فکر نکن در صورتی که حجاب و تفکر درست داشته باشی، مسخره ات می کنند؛ البته آنها شیطان هستند، شما به حضرت زهرا ˈسˈ نگاه کن که چگونه زیست و چگونه خود را حفظ کرد.
** شهید ˈاحمد یزدیˈ به روایت مادر واقعا انتظار نداشتم، وقتی از دفتر مدرسه مرا خواستند و گفتند، احمد این کار را کرده، داشتم شاخ درمی آوردم، او بچه بدی نبود؛ به مسائل مذهبی علاقه نشان می داد. با ناراحتی به سراغش رفتم و پرسیدم: چرا کلاس قرآن را برهم زدی؟ گفت: اگر قرار است یک زن با سر برهنه بیاید و قرآن درس بدهد، نیاید بهتر است، این ها دروغ می گویند؛ اهل قرآن نیستند.
نظرات شما عزیزان:
|